- ۰ نظر
- ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۵۲
آزمایش درس آزمایشگاه معماری
ساعت 4 صبح ، هوا سرد بخصوص اگه کنار دریا باشی ! و باد خنکی هم بوزد! تنم میلرزه یکم ! ولی همین که میبینم بقیه چطور با شور شوق سوار قایق میشن سرما یادم میره ! سوار قایق میشم انگشتام خیس و از سرما بی حس!
باز آمد روزای امتحان
باز آمد شبای بیداری مان
ان شاالله همه موفق باشن و بخصوص همه کامپیوتری ها !
" خسته شدم از دانشگاه ، بزودی فارغ از تحصیل میشم و یه استراحت مفصل میرم به ******"!
در شهر فاحشه ها را لعنت می کنند.غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی ست...
دوست دارم هایی ک هیچکس بهم نگفت !
دلم میخواد برم کوه داد بزنم
تا حس کنم یکی دوسم داره
ولی روش نمیشه خودشو نشون بده
و همیشه منتظرش میمونم
و دلخوشم ک بیاد بگه
با صدای بلند تو گوشم
دوستت دارم
مردی بود مغرور
ولی تنها
و
با مرد حسرتی بود!
حسرت یک یار...
حسرت گفتار
حسرت دیدار
جا مانده از سالها هم آغوشی...
با یک خیال
یک انتظار...
یادت هست؟
آهای غریبه. . . .
کنارش مینشینی و فقط با چند آیه محرمش میشوی . . . .
ومن . . .
و من آشنا با یک عشق و حسرت به او نامحرمم. . . .