گله دارم!
۲۰ ارديبهشت ۹۳
گله دارم!
کاش دستهایت برای آرزوهایم آبی بود!
گله دارم ،حق دارم ،خوش خیال بودی ،باید خوش پیمان می ماندی
من پاداش سادگی وصداقت را از نگاهایت می خواهم که به جرم خیرگی سهم داشتند
احساس مان بد جای گره خورد،در جوار رسیدن ،در جوار سبز شدن
آه
که نیمه راه تقلبی کردی
درشبی خرما گون قاصدکها مژده تلخ برایم آوردند، که دست های او دست های همیشگی نیست
در آن حال یافتم که چیزی از من فاصله یافت
چیزی به بزرگی اعتماد ،گلواژه های فیروز مانند وی
تفسیر لحظه ای داشته اند!
من از دست خدا هم گله دارم گله داااااااااااارم...