در شهر فاحشه ها را لعنت می کنند.غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی ست...
- ۱ نظر
- ۱۰ مهر ۹۳ ، ۰۱:۲۲
در شهر فاحشه ها را لعنت می کنند.غافل از آنکه شهر پر از فاحشه های مغزی ست...
رویا: تو نمی خوای من به کارم برسم
از سفیده ی سحر که پا می شم تا بوق شب
، می شورم و می سابم و می پزم.
تو می تونی پشت هم ده دفه بگی می شورم و می سابم و می پزم؟
من روزی ده مرتبه می شورم و می سابم و می پزم، می شورم و می سابم و می پزم.
من نه ماهی فروشم، نه قصاب. من عین تو شبامو لازم دارم.
دلم به این خوشِ که این فکر منه، این خط منه. بدون اینا من کی هستم؟
تو اگه کُلفت می خواستی چرا اومدی سراغ من؟
یه آگهی می دادی توو روزنامه. تایلندی و کامبوجی و فیلیپینی شم هست.
کاغذ بی خط
کارگردان: ناصر تقوایی
دیالوگ برتر - سویینی تاد (جانی دپ): دو نوع از انسان وجود داره...
و فقط دو نوع ~ اونی که منتظر می مونه تا توی جای درستش قرار بگیره
و اونی که با پاهاش روی صورت دیگران میره !
Sweeney Todd-2007
دوست دارم هایی ک هیچکس بهم نگفت !
دلم میخواد برم کوه داد بزنم
تا حس کنم یکی دوسم داره
ولی روش نمیشه خودشو نشون بده
و همیشه منتظرش میمونم
و دلخوشم ک بیاد بگه
با صدای بلند تو گوشم
دوستت دارم
مردی بود مغرور
ولی تنها
و
با مرد حسرتی بود!
حسرت یک یار...
حسرت گفتار
حسرت دیدار
جا مانده از سالها هم آغوشی...
با یک خیال
یک انتظار...
یادت هست؟
جسـی: تـو « چـارلـی بـراونِ » من هستی.
ایتان: من چـی هستم ؟!؟
جـسـی: وقتی بچه بودم، تلویزیون یه برنامه نشون میداد به اسم چارلی براون.